درباره وبلاگ


باسلام وتشکر این وبلاگ قصد توهین به هیچ یک از احاد کشوری را ندارد در صورت مشاهده هرگونه جسارتی ان را در نظرات بنویسید تا تصحیح شود. ______________________ اقایان و بانوان محترم لطف کردین که به این سایت آمدین و موجب سکته ما شدین(از فرط خوشحالی)بازهم ما را دق مرگ کنید زیرا خوشحال میشویم در ضمن اگر میتوانید کلیک کنید ؟اگر زحمت نیست؟ توی نظرسنجی شرکت کنید نظظظظظظریادتان نرود خواهش میکنم نظر بدید اگه نظر ندادید یعنی سایت ما ... است. خلاصه بگم داداش شرمندم کردینا بازم بیایین اگر فردی میخواهد در مورد من اطلاعاتی داشته باشد میتواند به پروفایل نویسنده مراجعه کند
موضوعات
طنز،کاریکاتور،طنزسیاسی،داستان
مطالب انتقادی،عـکس،طنزسیاسی

مردي ديروقت خسته و عصباني از سر کار به خانه بازگشت.دم در پسر پنج ساله اش را ديد که در انتظار او بود.
- بابا!يک سؤال از شما بپرسم؟
- بله حتما.چه سؤالي؟
- بابا شما براي هر ساعت کار چقدر حقوق مي گيريد؟
مرد با عصبانيت پاسخ داد:"اين به تو ارتباطي ندارد.براي چه مي پرسي؟"
- فقط مي خواهم بدانم . بگوييد ديگر!
- اگر مي خواهي بداني خوب مي گويم 2000 تومان.
 پسر کوچک سرش پايين انداخت و بعد به پدرش نگاه کرد و گفت:"پدر مي شود به من 1000 تومان قرض بدهيد؟"
مرد بيشتر عصباني شد و گفت:"اگر دليلت براي پرسيدن اين سؤال فقط گرفتن پولي از من براي خريدن يک اسباب بازي مزخرف بگيري به اتاقت برو و فکر کن که چقدر خودخواهي.من هروز سخت کار مي کنم و براي چنين رفتار هاي کودکانه اي وقت ندارم."
 پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست. مرد نشست و باز هم عصباني تر شد."چطور به خودش اجازه مي دهد فقط براي گرفتن پول از من چنين سؤالاتي بپرسد؟"بعد از حدود نيم ساعت مرد آرام شد و فکر که شايد رفتارش با پسر خردسالش کمي خشن بوده است.شايد واقعا چيزي نياز داشته که 1000 تومان طلب کرده بود.به خصوص اينکه کم پيش مي آمد پسرک چيزي بخواهد.
 مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.
- پسرم خواب هستي؟
- نه پدر بيدارم.
- من فکر کردم شايد با تو خشن رفتار کرده ام .امروز کار سختي داشتم و همه ي ناراحتي هايم را سر تو خالي کردم بيا اين هم آن 1000 تومانت.
 پسر کوچولو نشست و خنديد و فرياد زد :"متشکرم بابا" بعد دستش را زير بالش برد و يک اسکناس 1000 توماني مچاله شده درآورد.
 مرد وقتي ديد پسر کوچولو خودش پول داشته دو باره عصباني شد و گفت:"با اينکه خودت پول داشتي چرا از من پول خواستي؟"
 پسر خنده کنان گفت:"چون پولم کافي نبودولي الآن هست. حالا من 2000 تومان دارم.آيا مي توانم يک ساعت از کار شما را بخرم تا يک ساعت زودتر به خانه بياييد.چون دوست دارم با شما شام بخورم..."



صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب